جدول جو
جدول جو

معنی فضول گفتن - جستجوی لغت در جدول جو

فضول گفتن(دَ مَ شُ دَ)
یاوه گویی. بیهوده گفتن. فضول آوردن:
تا کی بری عذاب و کنی ریش را خضاب ؟
تا کی فضول گویی و آری حدیث غاب ؟
رودکی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دَ تَ / تِ تَ)
گفتن و برای دیگران بازگو کردن:
اجازت رسید از سر راستان
که دانا فروگوید آن داستان.
نظامی.
چون فروگفت هرچه دید همه
وآنچه زآن بیوفا شنید همه.
نظامی.
مجنون چو حدیث خود فروگفت
بگریست پدر بدانچه او گفت.
نظامی.
فروگفت و بگریست بر خاک کوی
جفایی کز آن شخص آمد به روی.
سعدی.
فروگفت عقلم به گوش ضمیر
که از جامه بیرون برو همچو شیر.
سعدی.
به گوشش فروگفت کای هوشمند
به جانی ز دانگی رهیدم ز بند.
سعدی.
، خواندن و آواز سر دادن:
نکیسا بر طریقی کآن صنم خواست
فروگفت این غزل در پردۀ راست.
نظامی.
ز ترکیب ملک برد آن خلل را
بزیر افکن فروگفت این غزل را.
نظامی.
رجوع به فروخواندن شود
لغت نامه دهخدا
(فُ دَ)
سخن بیهوده و بی معنی گفتن. حرف مفت زدن
لغت نامه دهخدا
تصویری از ول گفتن
تصویر ول گفتن
سخن بیهوده و بی معنی گفتن حرف مفت زدن
فرهنگ لغت هوشیار